zaterdag 28 augustus 2010

یک صحبت بی پرده داکتر همت فاریابی با عضو پارلمان اروپا

یک صحبت بی پرده داکتر همت فاریابی با عضو پارلمان اروپاfoto
داکتر همت فاریابی رئیس فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان در جلسه ایکه برای استماع طرح ها و پروژه های عام المنفعه و انساندوستانه انجمن هایی از کشور های سربستان، پولند، اوکرائین، هنگری، گرجستان و ارمنستان با اشتراک جناب لمبیرت نیلستروی عضو پارلمان اروپا به دفتر (مرکز اروپای شرقی) واقع در شهر تیلبورگ هالند بتاریخ۲۴ جولای ۲۰۱۰ میلادی تدویر یافته بود، اشتراک نموده، مشکلات افغانستان و علایل رشد دوباره طالبان را سریح و بی پرده بیان نمود.
اینک توجه خوانندگان محترم به تماشای فیلم مستند و مطالعه متن ترجمه شده آن جلب میگردد:
متن ترجمه شده صحبت داکتر همت فاریابی از زبان هالندی؛
قابل توجه خوانندگان محترم! ازینکه فلم مسلکی و دقیق مونتاژ نشده است لذا ترجمه تحت الفظی این صحبت، گاهی تفهیم مسئله را به مشکل مواجه مینمود، بناً در بعضی موارد ترجمه تفصیلی گردیده است.
جناب لمبیرت نیلستروی به تیلبورگ خوش آمدید
تشکر از جناب پیاتر پرمیس (رئیس اداره مرکز اروپای شرقی) به خاطر سازماندهی این جلسه.
مسلم است که افغانستان یک کشور اروپائی نیست، مگر برای کشور های اروپائی و برای تمام جهان به یک کشور مهم تبدیل گردیده است.
متأسفانه برایم وقت کافی نبود تا آماده گی بهتر درین روز بگیرم اما تنها نقشه افغانستان را با خود دارم تا بتوانم توضیح بدهم که چرا افغانستان یک مملکت مهم تلقی میگردد.
قسمیکه در نقشه دیده میشود، موقعیت جیوپولیتیک افغانستان عمده ترین فکتوری بوده که این کشور از اهمیت زیاد برخوردار گردیده است.
یعنی افغانستان از طرف جنوب بیش از یکهزار و دوصد کیلومتر با پاکستان نظامی و بنیادگرا هم سرحد میباشد که این کشور بطور سنتی از جانب چین و عربستان سعودی حمایه میگردد.
از جانب شمال غرب، ایران بنیادگرا همسرحد است که توسط روسها حمایت میگردد. امروز یک واقعیت است که ایران و پاکستان هردو دارای سلاح هستوی میباشند.
پدیده دیگریکه در اهمیت افغانستان می افزاید، همسرحد بودن آن با دولت های غنی از نفت و گاز آسیای میانه مانند تورکمنستان و اوزبیکستان و همچنان دولت های دارای منابع اورانیوم مانند تاجیکستان و قرقزستان میباشد.
اهمیت دیگریکه افغانستان برای جامعه جهانی دارد، اینست که این کشور در دهه های اخیر به مرکز بنیادگرائی اسلامی، تروریسم، تجارت سلاح و مواد مخدر تبدیل گردیده است. قسمیکه میدانیم تقریبان ۸۵ فیصد مواد مخدر در افغانستان تولید میگردد.
بعداز واقعه یازدهم سپتمبر نیویارک و واشنگتن، جامعه جهانی برای مقابله با تروریسم طالبان و القاعده در افغانستان حضور یافتند، مگر ما میبینیم که با گذشت هر روز وضعیت امنیتی در افغانستان بدتر میگردد.
بعداز یازدهم سپتمبر القاعده و طالبان رانده شدند اما کشور های غربی و امریکا بار دیگر جلو قدرت را بدست طالبان سپردند، اینبار قدرت بدست کسانی سپرده شد که مردم افغانستان آنها را طالب های نیکتائی پوش مینامند.
شاید این کلمه (طالبان نیکتائی پوش) در هالند و غرب کمتر معروف باشد اما در افغانستان با این کلمه خوب آشنا هستند و این کلمه را همه میدانند، زیراکه مردم افغانستان میداند که جناب رئیس جمهور کرزی در گذشته نماینده دولت طالبان در سازمان ملل متحد بود. و همچنانیکه مردم میدانند جناب زلمی خلیلزاد نماینده امریکا در سازمان ملل متحد ایجادگر ویا مبتکر ایجاد طالبان میباشد. اگر چندیکه جناب خلیلزاد یک امریکائی هستند اما شعور ایشان از طالبان کدام فرقی نمیکند.
چرا امروز طالبان بار دیگر به یک نیروی توانمند تبدیل گشته است، علت آن از چه قرار است؟ و هیچ کس نمیخواهد بگوید که چه اتفاق افتاد که طالبان بار دیگر به یک هیولا تبدیل گردیده و پرابلم شده است!
من این مشکل را تا حدی در نوشته های خود تعمق کرده ام و آنقدر واضح است که طالبان با کمک همین طالب های نیکتائی پوش بار دیگر زنده شده است.
در واقعیت امر جلو قدرت برای امروز بار دیگر بدست طالبان سپرده شده است، از وزارت دفاع، داخله، مالیه، بانکها تا رئیس جمهور وغیره همه در گذشته طالب بودند و بعداز واقعه یازدهم سپتمبر از کشور های غربی و امریکا برگشته و قدت سیاسی را از طالبان سرکوب شده تسلیم گردیدند.
وضعیت فعلی چنان است که بعضی از سیاستمداران کشور های غربی و از آن جمله هالند پیشنهاد میکنند که جامعه جهانی هر چه عاجل افغانستان را ترک بگوید. مگر به فکر من اینگونه تصمیم گیری شتابزده پیشنهاد خوبی نیست، زیراکه اگر همین حالا تمام نیرو های خارجی به یکباره گی افغانستان را ترک کنند، افغانستان بار دیگر به حمام خون تبدیل خواهد شد.
اولاً با رفتن یکباره نیرو های خارجی، طالبان و القاعده بار دیگر به قدرت خواهند برگشت، امابعد چهار قوم مطرح و تأثیرگذار افغانستان باهمدیگر خواهند جنگید.
به نظر من پیش ازآنکه کشور های خارجی افغانستان را ترک گویند، باید با حضور شان کمک نمایند تا در افغانستان مشکلات مهم و بنیادی حل گردد تا بعداز رفتن شان یک افغانستان آزاد و دموکراسی از خود به جای بگذارند، اما متأسفانه تا هنوز هیچ کاری برای حل مسایل عمده افغانستان از جانب آنها صورت نگرفته است. مگر همیشه اکت های دموکراسی و تصمیمگیری های پاپولیستی و شعارگونه کرده اند. مثلاً فرمان میدهند که در پارلمان افغانستان باید ۵۰ فیصد زن باشد. اینگونه ناممکن است که با فرمان دموکراسی ایجاد گردد. در کجای دنیا در هالند، امریکا ویا کدام کشور دیگر سراغ دارید که ۵۰ در صد پارلمان را اناث تشکیل دهد. اینقسم به یک کشور عقب مانده سنتی نمیتوان جامعه مدنی ایجاد کرد.
مشکلات زیاد داخلی و خارجی در افغانستان وجود دارد که اولاً اینها بازبینی گردد.
من درین ارتباط در شناسنامه ترجمه شده بزبان هالندی کتاب خود که در ملاقات بروسل با جناب شما برایتان عرضه نموده بودم که احتمالاً مطالعه فرموده باشید و همچنان در طرح پروژه عام المنفعه احتمالی (اداره مرکز اروپای شرقی) در شمال افغانستان نظریات خود را بطور مفصل توضیح دادم، و لازم نمیبینم که تکرار کنم.
من دو پیشنهاد به جناب شما دارم که اولاً ترجمه کتاب من به زبانهای انگلیسی و هالندی و چاپ و انتشار آن از طرف شما حمایت گردد و ثانیاً من پیشنهادی به جناب پیاتر پرمیس (رییس اداره مرکز اروپای شرقی) کرده بودم که ما میتوانیم در بخش تعلیم و تربیه و حفاظت از اطفال بی سرپناه در شمال افغانستان، باهم کار کنیم، قسمیکه میدانیم در جنوب افغانستان امنیت و جود ندارد و ملیونها دالر به خاطر اعمار مکاتب و مدارس به مصرف میرسد، مگر از طرف شب طالبان میآیند و مکاتب را تخریب و به آتش میکشند. با تأسف که اطفال در جنوب کشور امکانات تعلیم و تربیه را ندارند. اما در شمال افغانستان که امنیت نسبی برقرار است، مکتب کفایت نمیکند، شفاخانه کفایت نمیکند، کتاب نیست و دیگر لوازم درسی وجود ندارد. پیشنهاد من اینست که پروژه احتمالی (اداره مرکز اروپای شرقی) در شمال افغانستان از جانب پارلمان اروپا حمایت مالی گردد.
تشکر از توجه شما
این بود مختصر عرض من و اگر سوالی وجود داشته باشد، بفرمائید.
توضیح:
جناب لمبیرت نیلستروی عضو پارلمان اروپا و دیگر حاضرین مجلس به توضیحات بیش از ربع ساعت داکتر همت فاریابی بنابر وضعیت ناگوار افغانستان عمیقاً گوش فرا داده و بعداز مطرح ساختن بعضی سوالات معلوماتی، آقای نیلستروی وضعیت افغانستان را حساس و بحرانی تلقی نموده و به این موضوع موافقت کرد، کارهاییکه دولت های اروپائی به اجرای آن در افغانستان اولویت میدادند، غفلت صورت گرفته است.
جناب نیلستروی در حالیکه نمونه بروشور معرفی آثار خود را برای داکتر همت فاریابی و دیگر حاضرین مجلس نشان دادند، قول دادند تا مصرف ترجمه، چاپ و انتشار همچو بروشور برای معرفی کتاب داکتر همت را از بودجه اداره خود بپردازند و از پروژه ترجمه کلی کتاب و چاپ آن حمایت بیدریغ نمایند.
در مورد پروژه عام المنفعه (اداره مرکز اروپای شرقی) در بخش تعلیم و تربیه و حفاظت از اطفال بی سرپناه در شمال افغانستان، به همکاری فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان، نیز جناب نیلستروی فرمودند که منتظر ارایه پلان دقیق چنین پروژه میباشند تا تحت غور و بررسی قرار دهند.

جلسه با دعوت جناب نیلستروی از روئسای انجمن کشور های اشتراک کننده درین جلسه در مقر کارشان در بروکسل خاتمه یافت
foto

zondag 23 mei 2010

بهسود تو بعید نیست!


داکتر همت فاریابی
بهسود تو بعید نیست!
امسال بار دیگر کوچی مانند های تا دندان مسلح در مناطق هزاره نشین یعنی بهسود ، حمله ور شده و باعث تکرار جنایت نابخشودنی بر علیه مردم بی سلاح و بی دفاع هزاره گردیده اند. مزارع را لگدمال کردند، خانه ها را ویران کردند ، مکاتب و مساجد را به آتش کشیدند و مردم هزاره را از خانه و کاشانه خود آواره ساختند. و این وضعیت ناگوار مردم مظلوم هزاره در زیر چتر دموکراسی قلابی ادامه دارد.
آقای حامد کرزی رئیس جمهور کشور که ضمانت امنیت شهروندان کشور را نظر به قانون اساسی مملکت به مثابه مهمترین سند منتظم حیات سیاسی و اجتماعی به عهده دارد و در پای این سند با حلف وفاداری و سوگند به نزد خدا و رسول آن دست گذاشته و امضا کرده است تا قانون اساسی را محافظت و در راه تطبیق آن صادق باشد ، خاموشی اختیار کرده است.

جناب عبدلکریم خلیلی معاون رئیس جمهور مملکت که به حمایت همین مردم هزاره به این مقام و مسند رسیده است ، تاهنوز برمیاید که کار موثری برای دفاع از مردم پامال شده توسط کوچی مانند های مسلح انجام نداده است.

عده یی از وکلای هزاره به خاطر پایان فاجعه برعلیه مردم هزاره دست به تحصن زده اند و من از خداوند استدعا میکنم که ایشان برای رسیدن به هدف مقدس که همانا جلوگیری از قتل مردم هزاره و پایان دادن به زورگویی های قومی است، پایدار بوده و نگذارند تا سیاست کثیف هزاره ستیزی عبدالرحمن خانی ادامه یابد.

مردم هزاره چه در کابل و چه در بامیان، چه در بهسود و چه در جاغوری دست به تظاهرات وسیع زده و خواستار توقف زورگویی و فاجعه شدند. و این تظاهرات کماکان در نقاط هزاره نشین ادامه دارد.

مقالاتی هم از جانب بعضی از قلم بدستان جامعه هزاره ترتیب گردیده و تلاش میکنند تا داد و فریاد خود را بگوش دیگران برسانند.

به این ترتیب ما میبینیم بلاییکه بالای مردم بهسود آمده است، تنها مردم هزاره در سنگر دفاع ازین فاجعه قرار گرفته است، زیراکه مردم بهسود متعلق به این قوم هستند.

پالیسی دولت برسر اقتدار که اذهان جامعه جهانی را با تحریف واقعیت های جامعه افغانستان به انحصار خود درآورده است، عیان است و حاجت به بیان نیست!
مسلم است که شوونیسم حاکم با حمایت آگاهانه ویا غیر آگاهانه قوت های خارجی در تلاش است تا حداقل دوران استبداد گذشته را دوباره احیا نماید.
به این سبب راه اندازی توطئه بهسود ها به مفهوم آزمایش نبض اقوام تحت استبداد در عموم و جامعه هزاره در خصوص میباشد. و نباید از تشنگان انحصار قدرت و احیای استبداد توقع دیگری داشت.

اما سوال من از دیگران درینجاست که آیا فاجعه بهسود تنها مربوط هزاره ها میگردد و دیگران رسالتی، مسئولیتی و وجایبی در قبال این فاجعه ننگین و شرم آور ندارند؟!! آیا وکلا و سناتور های محترم اقوام دیگر سوگند نخورده اند که برای تأمین عدالت اجتماعی و حق برابری شهروندی در مملکت مبارزه خواهند کرد؟!! آیا نویسنده یی و قلمبدستی که تمام وقت از دموکراسی و عدالت در افغانستان روی کاغذ ها را پُر مینمایند ، فریاد مردم بهسود را به حد قناعت بخش بلند کرده اند؟!! آیا در هیچ نقطه افغانستان غیر مناطق هزاره نشین اعتراضی برای محکوم ساختن پالیسی زورگویانه کوچی مانند ها صورت گرفته است؟!! و آیا های دیگری وجود دارد که بیانگر تنها گذاشتن مردم هزاره با فاجعه تاریخی بهسود است.

کجاست آن همه شعار های دهن پُرکن مبارزه برای دموکراسی، دفاع از حقوق بشر، عدالت اجتماعی ، حق شهروندی ، مصئونیت جان و مال مردم که در همه جا طنین انداز بود؟
کجاست آن شعار های فریبنده و میانتهی "ملت" بودن ما که بر وفق میل شوونیسم ، تأیید، تعریف و توجه مینمائیم و طوطی وار تکرار میکنیم که ما "ملت افغان" هستیم!
بنگرید، یک بخش محروم و مظلوم ازین "ملت افغان" در آتش زورگویانه نمرودی میسوزد و جان شان قربانی و مال شان به یغما برده میشود و ما درین حالت همگان سکوت مرگبار اختیار میکنیم و این فاجعه را مربوط هزاره ها میدانیم و قتل عام شبرغان را هم مربوط اوزبیکها دانستیم ویا کدام فاجعه دیگر را مربوط کدام قوم دیگر میدانیم و تصدیق هم میکنیم که ما "ملت افغان" هستیم.

دیروز فاجعه قتل عام شبرغان اوزبیکها بود، امروز فاجعه بهسود هزاره ها است و بعید ندانید که فردا شبرغان و بهسود شما خواهد آمد.

بیائید "ملت" شدن را از درد مشترک آغاز کنیم

به امید دفاع مشترک از فاجعه مشترک

donderdag 6 mei 2010

گزارش مفصل ملاقات داکتر همت فاریابی با جلالتمآب لمبیرت نیستلروی عضو پارلمان اروپا

گزارش مفصل ملاقات داکتر همت فاریابی با جلالتمآب لمبیرت نیستلروی عضو پارلمان اروپا چاپ ارسال به دوست
گزارش مفصل ملاقات داکتر همت فاریابی با جلالتمآب لمبیرت نیستلروی عضوfoto پارلمان اروپا
روز پنجشنبه ۲۵ مارچ ۲۰۱۰ داکتر همت فاریابی رئیس فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان با جلالتمآب لمبیرت نیستلروی عضو پارلمان اروپا ملاقات نموده، عقاید و نقاط نظر خود را نسبت به مسائل افغانستان با ایشان درمیان گذاشت.
قبلاً خبر مختصر این بازدید از طریق سایت ففتا به نشر رسیده و وعده دادیم که بزودترین فرصت گزارش مفصل آنرا به نشر خواهیم سپرد. اینک توجه خوانندگان خود را به گزارش مفصل این رویداد از قلم خود داکتر همت فاریابی جلب مینماید.

داکتر همت فاریابی
ملاقات با لمبیرت نیستلروی ( Lambert van Nistelrooij )
لمبیرت نیستلروی عضو پارلمان اروپا، مسئول کمسیون انکشاف منطقوی اتحادیه اروپا و در عین حال مربوط کمسیون های صنایع ثقیله، ارتباط و انرژی میباشد. او هالندی الاصل بوده و به فرکسیون (EVP) هالند متعلق است.

پیش از آنکه پروسه دستیابی به این ملاقات، مسائل مطروحه و اهمیت آنرا به بحث بگیرم، لازم میبینم، موسسه (OEC) را به خاطر وضاحت بعدی موضوع در چند جمله معرفی نمایم که به نسبت تلاشهای آن، این ملاقات عملی گردید:
این اداره Oost Erupa Centrum یعنی "مرکز اروپای شرقی" نام داشته و در شهر تیلبورگ هالند موقعیت دارد و مدت یکسال میشود که من با این موسسه همکار میباشم.
وظایف این مجمع تعمیل پروژه های عام المنفه در کشور های سوسیالیستی سابق میباشد. البته در اثر پیشنهاد و تقاضا های مکرر بنده، درنظر است تا در چوکات این اداره "مرکز معرفت با افغانستان" ایجاد گردد.
به اینترتیب روز دوشنبه تاریخ ۱۵ مارچ از اداره کار، نامه متحد المال دریافت کردیم که در آن درباره دعوت اعضای رهبری (OEC) از طرف آقای نیستلروی در مقر پارلمان اروپا در بروکسل خبر داده شده بود.

اعضای هیئت قرار ذیل مشخص گردید:
۱- هیرمن گیرتس (Herman Geerts) رئیس هیئت؛
۲- خانم ادریانا اوجفالوسی (Adriana Ujfalussi) منشی؛
۳- پاول پیخلرس (Pavol Peglars) عضو هیئت؛
۴- ایمیلیانوس سیندرس (Emilianus Senders) عضو هیئت،
۵- داکتر اکبرهمت (Dr Akbar Hemat) عضو هیئت,
۶- لوییس رایماکر (Louis Raaijmakers) عضو هیئت، این شخص که متصدی داوطلب ترجمه و نشر کتاب بنده میباشد، صرفاً به این ارتباط با (OEC) همکاری دارد و زحمات آن برای برجسته نمودن مسئله افغانستان درین ملاقات جداً قابل تقدیر است.
البته به تعداد تقریباً ۵۰ نفر محصلین انستیتوت خدمات اجتماعی هالند تحت حمایت موسسه OEC نیز حضور یابندگان درین مجلس بودند.
لست اعضای هیئت و آجندای ملاقات چند روز قبل از تاریخ موعید در بروکسل فرستاده شده و به تاریخ ۲۳ مارچ تایید آن با تخلیص آجندای پیشنهادی به آدرس "مرکز اروپای شرقی" مواصلت کرد.
مهمترین عناوین آجندای مطروحه که از تایید گذشته بود، اینها بودند:
۱- مهاجرین که به جستجوی کار از اروپای شرقی به اروپای غربی میآیند؛
۲- همکاری بین المللی/پروژه های منطقوی؛
۳- حمایت (OEC) از پروژه کشور های اروپای مرکزی و اروپای شرقی؛
۴- موضع اتحادیه اروپا نسبت به رشد حوادث در افغانستان؛
۵- رشد و انکشاف جوانان در کشور های اتحادیه اروپا و نقش (OEC) در هالند؛

بادرنظرداشت عناوین آجندا و موضوع افغانستان که در ردیف چهارم لست قرار داشت، من تلاش کردم که تا مسئله افغانستان به مثابه مهمترین آنها جلوه نماید و بحث روی مسئله افغانستان بتواند دیگر مسائل را تحت شعاع قرار دهد.
بناً علاوه بر آنکه از اعضای هیئت خواهش نمودم که هرکدام یک سوال درباره افغانستان آماده گی داشته باشند تا با آقای لمبیرت مطرح نمایند، در عین حال ترجمه هالندی پیشگفتار ویا مقدمه کتابم بنام "افغانستان حقیقت دیگر" که به خاطر تقدیم به آقای نیلستروی آماده گردیده بود، به قدر صد نسخه تکثیر نموده و بیشتر آنرا به همکاری (OEC) در داخل بُس برای محصلین توزیع کردیم تا با مسائل افغانستان آشنائی یافته و بتوانند سوالاتی را مطرح نمایند.
به این شکل ساعت نه و نیم صبح بطرف بروکسل حرکت و به ساعت ۱۳ به نزدیک مقر پارلمان اروپا در بروکسل رسیده و با یکی از همکاران جناب لمبیرت بنام خانم استحیر بور (Esther Boer) ملاقات و بلافاصله به صرف طعام چاشت در یکی از طعام خوری های نزدیک دعوت گردیدیم.
بعداز صرف غذا احتمالاً ۱۰ ویا ۱۵ دقیقه ایکه منتظر دعوت به دخول مقر پارلمان اروپا بودیم، من متوجه شدم که دیگران را شکوه، جلال و عظمت ساختمان کامپلکسی این مرکز قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی جهان غرب به حیرت انداخته و هر کدام تبصره کنان عکس های یادگاری برای خود میگیرند
اما آنچه بیشتر از همه توجه مرا جلب کرد این بود، متوجه شدم که در هر جا، در هر لوحه، در موتر پولیس و حتی لوحه های کوچک که به مشکل خوانده میشود در دو زبان هالندی و فرانسوی نوشته شده است، درحالیکه قبلاً تصور من این بود که در بخش هالندی بلجیم هالندی مینویسند و در قسمت فرانسوی بلجیم در زبان فرانسوی مینویسند.
درینحال این موضوع را از همصحبتم آقای لوییس رایماکر پرسیدم، معلوماتیکه از آن حاصل نمودم، جالبتر از آن بود که دیدم، او گفت:
بروکسل هم به دو قسمت تقسیم است یعنی بروسل هالندی زبانها و بروسل فرانسوی زبانها، هالندی ها بروسل میگویند و فرانسوی ها بروکسل میگویند و جالب اینکه در بروسل اگر شاروال هالندی زبان انتخاب گردیده باشد، مکاتب همه به زبان هالندی درس میخوانند و اگر شاروال فرانسوی زبان انتخاب شود، پس دروس همه مکاتب در زبان فرانسوی پیش برده میشود. و به این سبب است که ساکنین بروسل چه هالندی و چه فرانسوی همه به هردو زبان یکسان وارد هستند و این فرقی نمیکند که دروس ایشان به کدام زبان پیش برده شود.
ازین موضوع میتوان نتیجه گرفت که مسئله زبان یکی از مسائل مهم، حیاتی و حساس یک جامعه است و برای هیچ مردمی ولو به هر سطح رشد اقتصاد و مدنیت قرار داشته باشد، بی تفاوت نیست که به کدام زبان افهام و تفهیم میکند. از جانب دیگر این مثال بیانگر آنست که حل مسئله زبان بدون قایل شدن حق مساوی در رشد و زیست آن زبان امکان پذیر نمیباشد.

به همه حال اعضای هیئت به ساعت ۱۴ و ۱۵ دقیقه برای ورود به مقر پارلمان اروپا دعوت گردیدند و حساس بودن تلاشی به قدر چک و کنترول پرواز های طیاره بود.

ساعت ۱۴ به سالون کنفرانس 0C82 دعوت گردیده دریافتیم که جناب لمبیرت نیلستروی از قبل در آنجا تشریف برده بود.
مگر دیزاین و دیکور سالون از آن زرق و برق منظر خارجی ساختمان متفاوت بود. سالون گنجایش تقریبا ۵۰ نفر را داشت، در وسط به همین تعداد چوکی های عادی تر و جای هییت رئیسه با سه میکروفون تجهیز گردیده که احتمالاً به ندرت استفاده میگردد، چون سالون خورد است و پنجاه نفر صدای همدیگر را بدون میکروفون هم میشنوند.
آقای نلستروی بعداز خوش آمدید، در مورد پیشبرد زبانی ملاقات ها و کنفرانس ها یک مقدار روشنی انداخته گفت که او اکثراً ملاقاتها و کنفرانسهای خود را به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و هالندی به پیش میبرد و هرچهار سکرتر او همچنان در همین لسان ها وارد هستند. بعداً پرسید که آیا همه موافق هستند که این کنفرانس به زبان هالندی پیش برده شود! همانطوریکه گفتیم چون خود ایشان هالندی الاصل هستند. مسلماً همه این پیشنهاد را تأیید کردند.
جناب نیلستروی پیش از آنکه در صحبت های خود شروع کند، به حاضرین گفت: [نسبت ذیقی وقت ما نمیتوانیم روی همه مسائل تبادل افکار نمائیم، من مسئله "مهاجرت کارگران اروپای شرقی" و "مسئله افغانستان" را میخواهم مورد تبادل نظر قرار دهیم، چون درباره افغانستان قبلاً برایم گفته بودند که به حمایت (OEC) کتابی درحال تکوین است].

به اینترتیب جناب لمبیرت نیلستروی صحبت های خود را آغاز کرده و روی فعالیت های پارلمان اروپا در عرصه های مختلف از جمله اقتصاد و تجارت بین المللی، توسعه شورای اروپا، همکاری مشترک در پروژه های منطقوی، لوژیستیک و ترانسپورت و بعضی عناوین دیگر معلومات ارایه نمود. در جریان صحبت های خود برای ارایه معلومات گاهی رشته سخن را به سکرتر خود خانم استحیر بور (Esther Boer) میداد.


در ارتباط مهاجرت کارگران از اروپای شرقی که یکی از دو بحث تبادل نظر بود، توقف عمیقتر نموده گفت که پارلمان اروپا سعی دارد تا در آینده
این بازار کاریابی بهتر تنظیم گردد و یکی از شرایط بهتر شدن این عرصه، مبارزه برعلیه بیکاری در خود اروپای غربی میباشد.
بعداً چند سوالی از جانب محصلین درین ارتباط مطرح گردید که جناب لمبیرت نیستلروی با حوصله مندی به قناعت محصلین سوال کننده پرداخت.

به ارتباط موضوع افغانستان، ما منتظر بودیم که بعداز صحبت او سوالات خود را مطرح نموده و طالب استجواب و توضیحات شویم، اما برخلاف انتظار ما بعداز ختم سوالات در ارتباط مبحث قبلی، آقای لمبیرت از من دعوت نمود تا در مورد وضعیت افغانستان صحبت نموده و نظریات خود را ارایه نمایم. درحالیکه این دعوت غیر منتظره اما خیلی ضروری بود تا ازین امکانات وسیعاً به خاطر ارایه حقایق تلخ در رویاروئی و بی پرده استفاده شود.

من بعداز توضیحات مختصر در مورد وضعیت نابسامان فعلی افغانستان، صحبت های خود را از پالیسی غیر موثر شورای اروپا نسبت به قضایای افغانستان آغاز نموده گفتم که کشور های کمک کننده ویا دونر معلومات دقیق از واقعیت های جامعه افغانستان ندارند و اذهان ایشان با معلومات غلط به انحراف کشانیده میشود. افغانستان یک مملکت کثیرالقومی است، اوزبیکها، تاجیکها، پشتونها و هزاره ها اقوام مطرح در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه شمرده میشوند، تجربه تاریخی نشان میدهد که در همچو کشور ها بعداز جنگ های طولانی ویا قصیر المدت، سیستم اداری تمرکز قدرت گزینه خوبی نبوده و بدون تغیرات عمیق در ساختار نظام، صلح اعاده نخواهد شد.

در مورد کنفرانس لندن و دعوت از طالبان، یادآور شدم که دولت های شورای اروپا فراموش نکنند که با بازگشت دوباره طالبان، القاعده بار دیگر در منطقه بیداد خواهد کرد.

درین ملاقات در مسائل مهم دیگر مانند کشت و قاچاق مواد مخدر، تجارت سلاح، فساد اداری، رشد روز افزون انحصار طلبی و شوینیسم در افغانستان اشاره شده و سوالاتی از جلالتمآب لمبیرت نیستلروی مطرح گردید.

در پایان صحبت، فشرده محتویات کتاب درحال تکوین خود را بنام "افغانستان حقیقت دیگر" به زبان هالندی که حاوی بعضی از واقعیت های تلخ جامعه افغانستان بود، به جلالتمآب لمبرت نستلروی تقدیم نمودم که ایشان با علاقمندی خاص آنرا پذیرفته گفتند که آنرا دقیق مطالعه کرده و منتظر مطالعه تمام محتویات کتاب میباشند.
بعداً آقای لمبرت نیلستروی بار دیگر رشته سخن را بدست گرفته، قبل از همه ناکارآمد بودن سیستم متمرکز در افغانستان را که در آغاز صحبت از طرف بنده تأکید گردیده بود، تأیید نموده گفت که این مردم افغانستان است که برای ایجاد یک سیستم مدرن غیر متمرکز یعنی فدرالی تصمیم بگیرند. او همچنان گفت که در طرح مسائل مربوط به افغانستان به نزد شورای اروپا، مسائل مطرح شده از نظر دور نخواهد ماند.
بعداً در باره ضرورت حضور پایدار نیرو های خارجی تأکید نموده گفت که اگر نیرو های خارجی از افغانستان بیرون شوند، دولت افغانستان بار دیگر به کام طالبان سقوط خواهد کرد که مسلماً موضوع حزب ایشان (CDA) نیز چنین است.
در اخیر این دیدار جناب لمبرت نیلستروی برای مشترکین این کنفرانس وعده سپردند که عنقریب به خاطر مطالعه نزدیک پروژه های (مرکز اروپای شرقی)، در شهر تیلبورگ هالند تشریف خواهند آورد.

متن فارسی مطلبیکه برای جناب لمبیرت نیلستروی تقدیم گردید:
افغانستان حقیقت دیگر
سرزمین افغانستان کنونی در طول تاریخ معبر یورش به هند بوده‌ و جنگ آوران نامی و معروف چون اسکندر مقدونی، سلطان محمود غزنوی، ظهیرالدین محمد بابر، چنگیزخان، امیر تیمور گورکان، سلاطین غوری، ایلخانیان، نادرقل افشار، احمد شاه درانی، شیبانی خان و بعضی های دیگر از پیچ و خم کوه‌های هندوکش خود را به هندوستان رسانیده‌ ویا تلاش نموده اند. همچنانیکه از اوخر قرن ۱۸ تا آغاز قرن ۲۱ افغانستان به منطقه حایل در بین منافع شرق و غرب در چهره انگلیس و روس تبدیل گردیده و چشم طمع بسیاری کشور های مقتدر را به خود جلب نموده است.
آخرین تجاوز نظامی درین کشور با پیاده شدن ۱۳۵۰۰۰ نیروی نظامی شوروی سابق آغاز و بعداز ده سال مقاومت مردم افغانستان منجر به شکست قطعی شوروی و عاقبتاً به تسریع زوال آن و سیستم جهانی سوسیالیستی انجامید
بعداز حادثه یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ نیویارک و واشنگتن، امریکا تصمیم گرفت تا با اشتراک متحدین اش، طالبان و القاعده که پرورش یافته دست خود امریکا و انگلیس است، نابود سازد.
جلسه بُن برای ایجاد حکومت الترناتیف و جانشین طالبان دایر گردید که میتوانست آغازگر ایجاد جامعه مدنی در افغانستان باشد ولی با تأسف جلو این جلسه برای کسانی سپرده شد که خودها مشاورین امریکا برای ایجاد طالبان بودند.
ورود قوای ایتلاف بین المللی تحت شعار "مبارزه با تروریسم و اعمار دموکراسی" آغاز شد، اما جلسه بُن در حقیقت امر، آغازگر یک دور جدید استبداد قومی تحت شعار دموکراسی گردید.
بازیگران اصلی این جلسه جمعی از تکنوکرات های طرفدار طالبان و چند تن دیگر از معامله گران آرمان شهید احمدشاه مسعود بودند. اما اختیار دار عام و تام این مجلس آقای زلمی خلیل زاد ( در گذشته سفیر امریکا در افغانستان و بعداً در عراق و فعلاً سفیر امریکا در سازمان ملل ) که خود مبتکر ایجاد طالبان شمرده میشود، بود.
یکی از فیصله های ضد دموکراسی بُن این بود، زمانیکه نماینده پادشاه سابق پروفیسور عبدالستار سیرت به ریاست حکومت موقت کاندید و با گرفتن ۱۱ رأی در مقابل ۲ رأی حامد کرزی برنده شد و اخبار آن نیز از تلویزیون های غربی اعلان گردید، ولی زلمی خلیلزاد برای امریکایی ها نظر خود را تحمیل کرد که رئیس دولت افغانستان به غیر از پشتون هیچ کس دیگری شده نمیتواند. بناً حامد کرزی با ۲ رأی برنده ریاست حکومت موقت اعلان گردید. و به این شکل دولت طالبان نیکتائی پوش در افغانستان آغاز گردید.
طالبان و القاعده با فداکاری نیرو های ایتلاف شمال و حمایه هوائی قوای ناتو تارومار گردیدند. اما بعداز سرکوب نظامی طالبان و القاعده، دولت مردان کشور تحت سرکرده گی زلمی خلیلزاد به خاطر پشتونیزه سازی قدرت، در دو استقامت فعالیت را شروع نمودند، یعنی تضعیف نیرو های ایتلاف شمال به مثابه رقیب طالبان و تقویه طالبان به مثابه نیروی فشار بالای اذهان جامعه جهانی با هدف انحصار دوباره قدرت سیاسی در مملکت.
تکتیکی که برای عملی نمودن این هدف بکار گرفته شد، همانا تحریف واقعیت عینی مناسبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی در افغانستان و به انحراف کشانیدن اذهان جامعه جهانی در قبال طالبان و مخالفین طالبان بود. و درین بستر تلاش صورت گرفت تا رهبران ایتلاف شمال را در انظار جامعه جهانی جنگسالار و ناقضین حقوق بشر، اما طالبان را که هر روز سر میبرند، به صفت فریب خوردگان و قربانی های تروریسم معرفی نمایند که متأسفانه اینگونه نیرنگ ایشان یا در اثر زیرکی آنها ویا به علت فقدان یک برنامه علماً و عملاً تنظیم شده جامعه جهانی نسبت حضور شان در افغانستان، به نتیجه رسیده، نیرو های رزمنده افغانستان برعلیه تروریسم و القاعده خنثی و طالبان به همیاری عقیدتی القاعده بار دیگر به یک هیولا تبدیل شده و جان هزاران انسان بی گناه را می بلعد و روزانه ده ها تابوت رنگین جوانان جان باخته غرب و امریکا مزین با بیرق هایشان به مادران فریب خورده تسلیم میگردد.
معرفت جامعه جهانی نسبت به افغانستان، در صد سال اخیر از یک جانب منحصر به تبلیغات حکومت های استبدادی تک قومی برخاسته از قبایل پشتون است که انحصار قدرت و به خصوص روابط خارجی را بدست داشتند و از جانب دیگر آیدیولوگ های این سیستم که مطابق خواست این حکومت ها تاریخ نگاری جعلی کرده و همه واقعیت های داخل افغانستان را وارونه بیان کرده اند.
برای امروز نیز مردم دولت های ذیدخل قضیه افغانستان که جگرگوشه های خود را درین جنگ بی هدف از دست میدهند، معلومات را در مورد واقعیت امر قضایای افغانستان از طریق منابع اطلاعات جمعی، تربیون دولت های مربوط شان و نمایندگی های دیپلوماسی و قنسلی و دیگر سازمانهای مربوط دولت افغانستان دریافت مینمایند که همه ایشان به نحوی در تبانی قرار دارند.
تاریخ یکبار دیگر تکرار میشود، در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی که بنابر آمار رسمی تلفات شوروی ۱۵۰۰۰ کشته و ده ها هزار دیگر زخمی و مفقود الاثر گردیدند و از جانب افغانستان از مجموعه نفوس تقریبی بیست ملیون، یک ملیون کشته، دو ملیون زخمی و هشت ملیون انسان در خارج از افغانستان آواره و مهاجر گردیدند، همچنان تبلیغات جانب دولت افغانستان و دولت شوروی و رسانه های وابسته به آنها، گمراه کننده برای مردم شوروی و مادرانیکه فرزندان ایشان به تابوت های سرخ برایشان تسلیم داده میشد، بود. در آن وقت نیز تبلیغ میگردید که این همه خون های ریخته شده به خاطر کمک به مردم در اعمار سوسیالیسم و جامعه عادلانه در افغانستان است.
حالا درین بازی بزرگ که تحت نام مبارزه با تروریسم و اعمار دموکراسی براه انداخته شده است، مادران به خون غلتیده خبر ندارند که اذهان جامعه جهانی توسط مشتی از ناسیونالیست های انحصار طلب افغانستان به بیراحه کشیده شده و همه کار ها وارونه صورت میگیرد.
مالیه دهندگان کشور های دونر خبر ندارند که بخشی از کمک های دولت ایشان به بهانه های مختلف صرف رشد دوباره طالبان میگردد.
مردم کشور های غرب و امریکا نمیدانند، در ولایت هلمند که تولید کننده ۶۵ فیصد تمام مواد مخدر افغانستان است، در مقابل چشمان نیروهای انگلیسی و به توافق و همکاری آنها مواد مخدر کشت، تولید و قاچاق میگردد.
مردم عادی جامعه جهانی نمیدانند که بزرگترین قاچاقبر مواد مخدر از قول نیویارک تایمز احمد ولی کرزی برادر حامد کرزی و همچنان والی های تحت الحمایه غرب میباشند.
مردم عادی دولت های ذیدخل قضیه افغانستان نمیدانند که طالبان مسلح توسط هیلوکوپتر های نظامی انگلیسی از جنوب به شمال افغانستان شبانه انتقال داده میشوند.
مردم دولت های کمک کننده این واقعیت تلخ را نیز نمیدانند که در اثر پالیسی حفظ انحصار قدرت به هر قیمت از جانب طالبان نیکتائی پوش، روزانه صدها انسان بی گناه که عمدتاً اطفال و زنان پشتون تبارهستند، از یکجانب قربانی بمباردمان های خودسرانه و غیر دقیق نیرو های ناتو میگردند و از جانب دیگر هزاران ایشان توسط طالبان در برابر هجوم نیرو های خارجی سپر قرار گرفته و جان میبازند.
بالآخره مردم نمیداند که تحت حمایت آگاهانه و یا غیر آگاهانه جامعه جهانی راسیزم و ناسیونالیسم در افغانستان بیداد میکند.
"افغانستان حقیقت دیگر" کتابیست که به حمایت مرکز اروپای شرقی درحال تکوین است، کوشیده تا پاره یی از حقایق تلخ حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی جامعه جنگ زده افغانستان را حتی المقدور بی طرفانه، عینی، علمی، منطقی، سازنده و مستند مورد بررسی قرار داده و راه های برونرفت آن را با خوانندگان محترمیکه درد مردم مظلوم افغانستان را درد مشترک میدانند، در میان بگذارد.
امیدوار هستم که این اثر بتواند شمع کوچکی را در ظلمت وسیع مسائل افغانستان بافروزد.

تشکر
داکتر همت فاریابی






متن هالندی
‘Afghanistan, een andere waarheid’

Het huidige Afghanistan is in de loop van de geschiedenis van groot belang geweest als route om aanvallen te kunnen plegen op India. Beroemde krijgsheren zoals Alexander de Grote, Sultam Mahmoed Ghaznawie (Mahmud van Ghazni), Zahiroddien Mohammade Babor, Djengis Khan, Amir Teimoer Gurkan, Nader Qolie Afshar, Ahmed Shah Doranie, Sheibani Khan en nog een aantal anderen trokken uit de bergen en de valleien van het Hendukosh gebergte op naar India of ondernamen pogingen daartoe.
Van het einde van de 18de eeuw tot het begin van de 21ste eeuw verandert de positie van Afghanistan als buffer tussen oost en west in de belangenstrijd tussen Groot Brittannië en Rusland en veel machtige landen raakten uit eigenbelang geïnteresseerd in het gebied.

Vanaf de 18e eeuw tot 1919 hebben de Engelsen drie maal een oorlog ontketend met het doel Afghanistan te koloniseren. In 1919 moest uiteindelijk Engeland Afghanistan als zelfstandige staat erkennen.
Het laatste militaire offensief in Afghanistan begon met het binnendringen met 135.000 landmachtmilitairen door de voormalige SovjetUnie (SU). Na 10 jaar verzet van de Afghaanse bevolking werd de SU een nederlaag toegebracht, hetgeen uiteindelijk versneld de val van het socialistische systeem in het voormalige Oostblok tot gevolg heeft gehad.

Na de aanslag van 11 september 2001 in New York en Washington hebben de Verenigde Staten besloten om, samen met haar bondgenoten de Taliban en Alqaida te vernietigen, die eigenlijk door de VS en GB zelf in het zadel waren geholpen.

Eind 2001 werd een grote Afghanistanconferentie gehouden in Bonn om een regeringsalternatief te bespreken als vervanger van het Talibanregime. Dit had het begin kunnen zijn van een ontwikkeling die van Afghanistan een meer beschaafde en democratische natie had kunnen maken, maar jammer genoeg is door het presidium van deze conferentie het landsbestuur toebedeeld aan personen die destijds zelf de VS adviseerden bij het oprichten en in het zadel helpen van de Taliban.

De komst van internationale troepen begon hierna onder het motto "vechten tegen terrorisme en voorbereiding voor democratie" , maar eigenlijk was de conferentie van Bonn het begin van een nieuwe periode van onderdrukking van etnische minderheden onder het mom van democratie.
De grote spelers op deze bijeenkomst kwamen uit een groep van technocraten die sympatiseerden met de Taliban en nog een aantal ideologische vertegenwoordigers van de martelaar Massod.
Maar de echte bestuurder van deze bijeenkomst was Zalmay Khalilzad, die ambassadeur van de VS in Afghanistan werd, later in Irak en op dit moment ambassadeur is van de VS in de Verenigde Naties. Hij kan als oprichter van de Taliban beschouwd worden.

Er viel in Bonn een zeer ondemocratische beslissing. De woordvoerder van de voormalige koning, professor Abdulsattar Sierat werd als belangrijkste kandidaat voor het voorlopige presidentschap gekozen met 11 stemmen tegen 2 stemmen voor Hamed Karzai. Dit nieuws is toen door de westerse media wereldkundig gemaakt. Zalmay Khalilzad echter heeft zijn invloed aangewend bij de Amerikanen om zijn standpunt er door te krijgen dat de president van Afghanistan niet iemand kon zijn die niet Pashtun is (één van de vier grootste etnische bevolkingsgroepen). Zo werd dus Hamed Karzai met 2 stemmen president van de voorlopige regering en zo kwam er een overheid van ‘Taliban met stropdas’ in Afghanistan aan de macht.

Na 11 september is met grote offers van de Noordelijke Alliantie en met luchtmachtsteun van de NAVO de Taliban als overheidsmacht verdreven. Maar na de militaire overwinning op de Taliban en Alqaida begonnen de machthebbers onder leiding van Zalmay Khalilzad met het monopoliseren van de macht van de Pashtun. Via een tweetal wegen werd gewerkt om de macht exclusief in handen van etnische Pashtun te brengen. Ten eerste werd de Noordelijke Alliantie, tegenstander van de Taliban, verzwakt. Ten tweede werd de Taliban gesteund om zo de macht te monopoliseren en meer macht te krijgen in de onderhandelingen met de internationale gemeenschap.

Dit kon gerealiseerd worden door de waarheid te verdraaien over politieke, staatkundige, economische en culturele ontwikkelingen en over de militaire overdracht aan de Afghaanse regering. Door het hersenspoelen van de internationale gemeenschap over de Taliban en haar tegenstanders.

In deze context is stelselmatig geprobeerd om de leiders van de Noordelijke Alliantie in het oog van internationale gemeenschap af te schilderen als voorstanders van geweld en overtreders van de mensenrechten.
En de Taliban, die elke dag onthoofden, voor te stellen als dagelijkse slachtoffers van terrorisme.

Het is een triest feit dat de aanwezigheid en de rol van de internationale gemeenschap wordt bepaald door de manipulatie door deze zogenaamde slachtoffers en door gebrek aan gedocumenteerde informatie en planning van de internationale gemeenschap. De macht van de Afghaanse overheid in het gevecht tegen terrorisme en Alqaida is weg en is ten kwade gekeerd. Hierdoor is het leven van duizenden onschuldige mensen vernietigd is en worden dagelijks tientallen met bloed gekleurde doodskisten van jonge westerse en amerikaanse mannen met de vlag van hun land overgedragen aan bedrogen moeders.

De kennis van de internationale gemeenschap over Afghanistan in de laatste 100 jaar is enerzijds gebaseerd op propagenda van autocratische en verschillende etnische Pashtun groeperingen die de buitenlandse betrekkingen en de macht beheersten. Anderzijds hebben de ideologen van dit systeem de geschiedenis een andere oriëntatie gegeven en zo de waarheid over Afghanistan verdraaid.
Ook nu nog wordt verhuld dat de mensen in de landen die zich met Afganistan bemoeien hun geliefden verliezen in een oorlog zonder een duidelijk doel. De informatie over Afghanistan wordt via de publieke kanalen verspreid door de overheid en hun diplomatieke vertegenwoordigers, de consulaten en andere Afghaanse staatsorganisaties.

De geschiedenis herhaalt zich. Tijdens de invasie in Afghanistan door de toenmalige Sovjet Unie zijn volgens officiële statistieken 15.000 doden aan Sovjetzijde gevallen, zijn tienduizenden gewond geraakt of vermist. Aan de kant van Afghanistan zijn van een bevolking van ongeveer 20 miljoen mensen er 1 miljoen gedood, 2 miljoen gewond geraakt en 8 miljoen mensen zijn naar het buitenland gevlucht. Ook toen was er steeds propaganda van het Afghaanse regime en van de SU via hun publieke kanalen die de mensen misleidde. Zij hielden zo de moeders die hun kinderen in doodskisten kregen afgeleverd voor dat dit offers waren om het socialistische systeem te realiseren en een rechtvaardige samenleving op te bouwen.
Nu wordt het spel gespeeld onder het mom van bestrijden van het terrorisme en het opbouwen van een democratische samenleving. Ook nu weten de moeders die hun kinderen verliezen niet dat de opvattingen van de internationale gemeenschap worden verspreid op basis van informatie van een selecte groep van politici die streven naar het machtsmonopolie en de wereld misleiden.

De belastingbetalers in de donorlanden weten niet dat een deel van de financiële steun van hun land op allerlei manieren wordt besteed aan een nieuwe opbloei van de Taliban.
De bevolking van de westerse landen en de VS weet niet dat in de provincie Helmand, waar 65% van de totale hoeveelheid drugs van Afghanistan wordt geproduceerd, de productie en de smokkel plaatsvindt met medeweten van en onder toeziend oog van het Britse leger.
De bevolking van de internationale gemeenschap weet niet dat de grootste smokkelaar, zoals door de New York Times gepubliceerd, de broer is van Hamed Karzai, Ahmadwali Karzai, tevens gouverneur van een aantal provincies die steun krijgen van de westerse landen.

De bevolking van de landen die zich bezighouden met Afghanistan weten niet dat de Taliban ‘s nachts door Britse helikopers naar het noorden worden gebracht. Ze kennen de bittere waarheid niet dat door de machtsbeperking van iedereeen behalve de ‘Taliban met stropdas’, dagelijks honderden onschuldige mensen, onder wie een groot aantal kinderen en vrouwen van etnische Pashtun, slachtoffer zijn van willekeurige bombardementen en anderzijds duizenden van hen door de Taliban als schild worden gebruikt en gedood worden bij aanvallen van buitenlandse troepen.

Persoonlijk nawoord

Tot slot, geachte lezer, moet ik constateren dat de mensen in de wereld niet weten dat met bewuste hulp en ondersteuning van de internationale gemeenschap racisme en etnocentrisme in Afghanistan de macht naar zich toe trekt.

“Afghanistan, een andere waarheid " is een boek dat met steun van Oost Europa Centrum wordt uitgegeven. Het probeert een beeld te schetsen van de bittere waarheid over de politiek, de staatsvorming, de economische en culturele ontwrichting van het huidige Afghanistan.
Ik doe dit zonder te kiezen voor een enkele partij, maar door te onderzoeken, ooggetuigen te horen en te beoordelen, door bronnen op een wetenschappelijke wijze te zoeken, te raadplegen en te bestuderen. Om zo een gedachtengang te formuleren en die te delen met alle lezers die zich de pijn van het Afghaanse volk aantrekken en die pijn willen delen.

In het boek probeer ik tevens oplossingen aan te dragen voor een democratische en vreedzame ontwikkeling van Afghanistan. Want dat is mogelijk. Maar daarvoor is wel een goed begrip van de feiten nodig op basis van kennis van het Afghanistan van toen en nu. Een land met grenzeloze mogelijkheden.

Ik hoop met dit boek een kleine kaars in de duisternis van het thema Afghanistan aan te kunnen steken.

Dr. Akbar Hemat (Faryabi)

dinsdag 9 februari 2010

تقرر مجدد جنرال دوستم و غوغای عقب کاروان سفیر امریکا

تقرر مجدد جنرال دوستم و غوغای عقب کاروان سفیر امریکاfoto
دکتور همت فاریابی
كارل ايكن بيري سفير "همه کاره" ايالات متحد امريكا بعداز مقرری مجدد جنرال عبدالرشید دوستم رهبر جنبش ملی اسلامی افغانستان به حیث رئيس اركان سرقومندانی اعلاي نيروهاي مسلح جمهوری اسلامی افغانستان توسط حامد کرزی رئیس جمهور تازه انتخاب شده دولت، بار دیگر از جانب احتمالاً شوونیسم افغان نازی "افغان ملت" مأمور گردید تا ترسبات ذهن علیل سردمداران انحصار طلب را نشخوار نماید.

او در اظهارات خود اینبار نیز خلاف مأموریت یک سفیر، موضوع حقوق بشر جعلی و من درآوردی را بالا نموده و با اظهار نارضایتی از تقرر جنرال دوستم گفت که جنرال دوستم متهم به نقض حقوق بشر است و نباید به منصب عالی دولتی تقرر یابد.
قبلاً نیز رئیس جمهور اباما با فرمایشات همچو حلقات، جنرال دوستم را به اتهام نقض حقوق بشر مشخص نموده و از آن نام برده بود و متعاقباً با بازگشت جنرال دوستم از شهر انقره جمهوری تورکیه به وطن خود، سفیر امریکا برخلاف وظایف دیپلوماتیک اش میخواست تا دوستم به وطن خود باز نگردد، آنچه که تمام دسایس شوونیسم تا امروز برعلیه جنرال دوستم همان هدف را دنبال مینماید، تا دوستم را از پروسه حیات سیاسی جامعه افغانستان منزوی سازد که درین پروسه جوی های خون مشترک اقوام مختلف افغانستان ریخته شده است.

بحث این مقاله در آن نیست که آیا گرگان تشنه قدرت، صلاحیت قانونی پست ریاست ارکان قوای مسلح کشور را رعایت میکنند یاخیر؟ و به کدام پیمانه وزرای دفاع، داخله و امنیت دولتی تحت تأثیر اداری معاون نظامی رئیس جمهور میگردند! بلکه

آنچه در همه اینگونه اظهارات و تلاش ها و موضعگیری های کورکورانه سفیر یک مملکت بزرگ مانند ایالات متحده امریکا که امروز پای آن دارد در باطلاق مهلک جنگ بی هدف افغانستان در اثر تقلب واقعیت های جامعه و دروغ بافی های حلقات انحصار طلب فرو میرود، قابل سوال است، این خواهد بود که سفیر امریکا با این غوغای عقب کاروان، آیا میخواهد مردم افغانستان را تحمیق بکند!!! مردم ایالات متحده امریکا را تحمیق بکند!!! ویا اذهان جامعه جهانی را که به خاطر اشتباهات برادر بزرگ شان پول های خود را و خون های خود را در افغانستان میریزند، تحمیق بکند!!! در حالیکه واقعیت امر اینست که ایالات متحده امریکا و متحدین غربی و شرقی آن توسط مشتی از برتری جویان دروغگو و اغواگر و انحصار طلبان قدرت سیاسی در افغانستان تحمیق گردیده اند.

به خاطر باید داشت که طرح و پیگیری مسئله نقض حقوق بشر شامل آجندای کار سفیر امریکا و یا هر سفیر دیگر نمیگردد. بلکه سفرأ میتوانند تشویش و شکایت دولت متبوع خود را از نقض حقوق بشر در موارد مشخص به ارگان های مربوط دولت میزبان بسپارند.
از جانب دیگر به خاطر تعقیب مسائل نقض حقوق بشر، نهاد های داخلی و بین المللی گویا دفاع از حقوق بشر و جامعه مدنی که متأسفانه بازهم ساخته و پرداخته استخبارات امریکا، انگلیس و پاکستان که مملو از جواسیس دولت های ذیدخل قضیه افغانستان هستند، گماشته شده اند، بگذار تا آنها با همه سیاسی بودن خود، این مسائل را مطرح و تعقیب نمایند.

این موضوع تکرار مکرر ها خواهد بود، اگر بار دیگر گفته شود که از لحاظ حقوقی اتهام به معنی اثبات جرم نیست و هرکس میتواند بالای هر کس دیگری اتهام ببندد. در جامعه انسانی هیچکسی وجود ندارد که از اتهام بیمه شده باشد. ولی اثبات جرم، مربوط محکمه با صلاحیت است که بعداز اعلان وردیکت "فیصله قطعی" تعمیل میگردد، در غیر آنصورت اینهمه هیاهو به مانند لق لق ... است که دریا حرام نمیگردد.

مسئله دیگر را سفیر امریکا فراموش نکند، اگرچندیکه حقیقتاً افغانستان تحت اشغال قرار دارد، اما از لحاظ حقوقی ما افغانستان را یک مملکت مستقل و دارای ارکان ثلاثه دولت و قانون اساسی میشماریم، تعیین و عزل مقامها مربوط امور داخلی دولت است و هیچ کشوری حق مداخله را ندارد. اگرچندیکه در عمل دیده میشود، با درد و دریغ خلاف همه موازین و نورم های قانونی و حقوقی داخل افغانستان و جامعه بین المللی، مداخلات مستقیم در تقرر کادر های دولتی صورت میگیرد و حتی بدبختانه تقسیم پست های کلیدی دولت افغانستان در بین مملکت های قدرتمند ایتلاف بین المللی طرف معاملات قرار میگیرد.

موضوع نقض حقوق بشر توسط جنرال دوستم بار دیگر از جانب سفیر امریکا درحالی مطرح گردید که کنفرانس تزویری لندن در جوش و خروش خود بود و شعار اصلی کنفرانس هم مصالحه با طالبان و دعوت ایشان به تقسیم قدرت بود. طالبانیکه هزار ها جنایت غیر انسانی و غیر عقلانی را در طول موجودیت خود مرتکب شده و تا هنوز سر های بریده شده را به مادران اجمل نقشبندی ها میفرستند، و تا هنوز به خاطر تسلیم دادن تن سربریده شده، از بازماندگان به خون غلتیده آن مکافات میطلبند، و هر روزه صدها انسان بی گناه قربانی انتهار این هیولای شبه انسان بنام طالب میگردند و صدها جنایت دیگر به مشارکت طالبان نیکتایی پوش و نوکر های استخدام شده آنها با حمایت خموشانه دولت صورت میگیرد.
درینحال ازین نمونه های وحشت و دهشت بنام طالب دعوت به عمل میآید تا در قدرت سهیم شوند، اما اشخاصیکه با دادن قربانی های بی شمار در آزادی افغانستان، منطقه و جهان از شر تروریسم و القاعده فداکاری کردند و در پهلوی نیرو های ایتلاف ضد تروریسم مردانه ایستادند و دولت قرون وسطی یی و وحشی طالب و القاعده را نابود ساختند، ایشان به دسیسه نقض حقوق بشر متهم میگردند، و اما همان طالبانیکه میخواهند شوونیسم افغان را با افراط گرائی مذهبی آمیخته و بار دیگر افغانستان را به قهقرا سوق دهند، به توسط طرفداران خود در داخل دولت تلاش مینمایند تا اذهان جامعه جهانی، به خصوص امریکا و انگلیس را تحمیق و برعلیه مدافعین راستین این مرز و بوم استعمال نمایند.
( به این تمکین که امریکا و انگلیس عدالت را به پیمانه میریزد، باید ترسید از آن روز که دیوار های این وطن از بنیاد یکباره بریزد )

قرار کنفرانس لندن برای تشویق طالبان در مصالحه صدها ملیون دالر از کمکهای جامعه جهانی بطور کمک مالی ( تشویق، رشوت و معاش مستمری ) پرداخته میشود. اما در عقب پرده، رشوت دیگریکه افغان نازی برای طالبان تحت الحمایه خود درنظر دارد، همانا حداقل انزوای جنرال دوستم از توازون سیاسی قدرت در جامعه است.
جامعه جهانی در رأس امریکا و انگلیس دیگر نباید فریب تمامیت خواهان را در افغانستان بخورد ویا هم خود مرتکب اشتباه نابخشودنی تاریخی گردد. هدف شوونیسم نه دشمنی با شخص جنرال دوستم است، بلکه دشمنی با مردمی است که جنرال دوستم از آن برخاسته است.
برگشت جنرال دوستم از تورکیه و ملاقات هواداران او که ملیونها انسان با شور و شعف او را ملاقات کردند و به خواست او لبیک گفتند، پیامی است روشن و امریکا و جامعه جهانی نباید با تضیق عرصه برای قوت های عدالت پسند، آزادی خواه و ضد تروریسم، شرایط را برای رشد دوباره طالبان و القاعده آماده سازد.
از امکانات بعید نیست که یگانه راه حل قضیه افغانستان بعداز احیای دوباره طالب تجزیه مملکت خواهد بود

و من الله التوفیق

نهم فبروری سال ۲۰۱۰ میلادی

woensdag 19 augustus 2009

ابراز نگرانی سفارت امریکا از بازگشت جنرال دوستم یک اکت ناشیانه است

ابراز نگرانی سفارت امریکا از بازگشت جنرال دوستم یک اکت ناشیانه است
دکتورهمت فاریابی
چند ساعتی بیش از برگشت جنرال عبدالرشید دوستم رهبر جنبش ملی اسلامی افغانستان از تورکیه به وطن خود افغانستان نگذشته بود که سفارت ایالات متحده امریکا در کابل با پخش اعلامیه ناشیانه یی، نگرانی خود را چنین اظهار نمود: ( بازگشت آقای دوستم به افغانستان، سوالهای را که در مورد گذشته او مطرح بوده یک بار دیگر برجسته می کند. در میان سایر نگرانی ها، اعمال او در گذشته، سوالهای را در مورد مقصر بودن او در نقض گسترده حقوق بشری بوجود می آورد. ایالات متحده نگرانی جدی خود را در مورد نقش آقای دوستم در افغانستان، به ویژه در جریان انتخابات، به دولت افغانستان واضح کرده است.) مسلماً بعضی از منابع مغرض خبری نیز این مضحکه را وسیعاً انلارج داده و به خاطر بهره برداری سیاسی نشخوار نمودند.
اصل محتوای اعلامیه سفارت امریکا در کابل به این سبب درینجا نقل قول گردید تا خواننده محترم بداند که اعلامیه سفارت امریکا به کدام حد مبتضل، غیر حقوقی، غیر منطقی و با وظیفه دیپلومات سطح اول یک کشور مقتدر جهانی در خارج که عبارت از سفیر است، نا سازگار میباشد.
قبل از همه از محتوای این اعلامیه برمیآید که سفارت امریکا ناشیانه میخواهد یک شهروند افغانستانی را گذشته از موقف سیاسی، نظامی و اجتماعی آن به اساس اتهامات نهاد های سیاسی شده پرورده خود و مغایر صراحت قانون اساسی مملکت به مثابه وثیقه معتبر تنظیم کننده حیات سیاسی و اجتماعی افغانستان، از بازگشت به وطن آبائی خود مانع گردد که این از چوکات وظایف دیپلوماسی یک کشور مهمان فراتر میرود.
این اعلامیه غیرمسئولانه سفارت امریکا در کابل که به خاطر بازگشت شهروند یک مملکت میزبان در وطن آبائی خود، ابراز نگرانی و سد ایجاد میکند، مناقض هرنوع اصول مناسبات بین الدول ویا به عباره دیگر تخطی صریح از حقوق دیپلوماسی میباشد.
مسلماً جناب سفیر میدانند که وظیفه یک دیپلومات در کشور مقیم اش عبارت از تأمین روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دولت خود از یک جانب و دفاع از منافع اشخاص فزیکی و حقوقی مملکت متبوعش از جانب دیگر میباشد. اما سد واقع شدن به برگشت شهروند کشور مقیم اش به وطن خود، مغایر اصل حقوق مناسبات بین دو کشور تلقی میگردد.

بلی خواننده گرامی!
کشوریکه تحت اشغال نظامی بیگانگان قرار داشته باشد، سخن راندن از تخطی اصول دیپلوماسی مضحکه به نظر میآید. اما تاریخ یک قرن قبل افغانستان شاهد سه جنگ خانمانسوز افغان و انگلیس است که نکاتی از آن میتواند درس عبرت برای امروز باشد.

در جنگ اول افغان و انگلیس ( ۱۸۳۹ - ۱۸۴۲ ) بعداز عهد نامه مثلث لاهور که یک جانب این معاهده شاه شجاع مخلوع قدرت بود، در ابتدا انگلیس ها به بهانه استرداد قدرت به وارث حقیقی آن یعنی شاه شجاع، افغانستان را اشغال نمودند و برای مردم وعده دادند که بعداز تاج پوشی شاه شجاع، افغانستان را تخلیه خواهند کرد. اما با گذشت اندک زمانی سفیر انگلیس میکناتن همه کاره امور افغانستان گردید و اینکار میکناتن برای مردم به وضاحت نشان داد که افغانستان توسط انگلیس ها اشغال شده است و شاه شجاع بازیچه یی بیش به دست انگلیسها نیست. همان بود که قیام عمومی مردم افغانستان آغاز و انگلیسها توسط مردم شکست داده شدند. ( فصل جنگ اول افغان و انگلیس تاریخ غبار )

جنگ دوم افغان و انگلیس ( نوامبر ۱۸۷۸ - اگست ۱۸۸۰ ) بعداز معاهده مشهور گندمک توسط امیر محمد یعقوب خان به وقوع پیوست که در ابتدا انگلیسها مردم افغانستان را اغفال نموده گفتند که تنها به خاطر سرکوب شخص امیر شیرعلی خان آمده اند و بعداً افغانستان را تخلیه خواهند کرد. اما بعداز استقرار و استحکام انگلیس ها، سر لوئی کیوناری سفیر انگلیس شروع به مداخله در تمام امور کشور نمود تا مردم از اغفال بیدار شده و این عمل نیز آغاز قیام های سرتاسری مردم افغانستان را در قبال داشت که به شکست انگلیس انجامید. ( صفحه ۶۲۰ تاریخ غبار )

البته این دو مثال از تاریخ افغانستان به خاطری تذکر داده شد که توجه همگان به عواقب ناگوار مداخلات بی حد و حصر سفرای دول متجاوز در امور افغانستان جلب گردد، تا اینگونه برخورد های نا مناسب باعث تخریش اذهان عموم مردم افغانستان نگردد.
ایالات متحده امریکا در رأس ائیتلاف بین المللی نیز در شعار خود تأکید دارد که به خاطر محو تروریسم در چهره طالبان و حامی آنها القاعده در افغانستان لشکر کشی کرده اند و مردم نیز تا حدودی به این قول باور دارد. اما مداخلات سفارت امریکا در همه امور داخلی و خارجی افغانستان، در اذهان عامه چنین سوالی را مطرح میسازد که آیا افغانستان در امور مربوطات خود استقلالیت دارد ویا همه امور به دست " ویسرای " امریکا میباشد!!!

حال در محتوای این بحث دو عنوان برجسته میگردد:
۱ - قصور جنرال دوستم از لحاظ حقوقی
۲ - حق مداخله امریکا از لحاظ سیاسی و دیپلوماسی
۱ - در افغانستان بعداز سی سال جنگ در بنای تعلقیت های آیدیولوژیکی، سازمانی، قومی، زبانی و مذهبی بسیار کسانیکه درین پروسه نقش داستند، به نقض قوانین جنگی و نقض حقوق بشر متهم اند و این اتهام ها بیشتر رنگ سیاسی، قومی و زبانی به خود گرفته و برخورد دوگانه با عین قضایا صورت میگیرد.
کسانیکه در اقتدار افغانستان دست بالا دارند، با سیاسی نمودن نهاد های دفاع از حقوق بشری داخلی و خارجی، سمت سوی فعالیت های آنها را تعیین کرده و برعلیه حرفای سیاسی خود استقامت میدهند. هر حریف سیاسی خود را که بخواهند ضعیف بسازند، پس نهاد های سیاسی شده حقوق بشر را به جان او حواله کرده و اتهام میبندند.
از جانب دیگر دیده میشود تمام کسانیکه میخواهند ازین پروژه بهره برداری سیاسی بکنند، نمیخواهند به این اصل حقوقی که در ماده بیست و پنجم قانون اساسی افغانستان نیز درج گردیده است، احترام بگذارند که چنین صراحت دارد!
ماده بیست و پنجم ( برائت ذمه حالت اصلی است. متهم تا وقتیکه به حکم قطعی محکمه با صلاحیت محکوم علیه قرار نگیرد، بی گناه شناخته میشود. )
پس متهم بودن به مفهوم مجرم بودن نیست هر کسی میتواند بالای هر کس دیگری اتهام ببندد و هیچکسی در روی زمین از متهم شدن بیمه نمیباشد، اتهام به مفهوم حقوقی آن عبارت از اسباب مجوز براه انداختن یک دوسیه نسبتی برای متهم است. اتهام بدون ارائه شواهد و براه انداختن پروسه، تدویر محکمه، تثبیت جرم و فیصله قطعی محکمه با صلاحیت هیچگونه عواقب اجرائیوی حقوقی در پی ندارد ویا به عباره دیگر اتهام بدون پروسه حقوقی و اثبات جرم و فیصله محکمه با صلاحیت به منزله لق لق..... است که آب دریا را حرام نمیسازد.

۲ - مسئله دوم اگر درصورتیکه یک شهروند افغانستانی بنابر تخلف از قوانین از جانب محکمه با صلاحیت مجرم شناخته شود، پس افغانستان به مثابه یک دولت، دارای ارکان ثلاثه است که در مورد تصمیم اتخاذ مینماید و حاجت به سفارت امریکا نیست.
از طرف دیگر مسئله تبعید و سلب تابعیت و بازگشت یک شهروند افغانستانی از خارج به وطن خود با هرگونه کیف و کان حقوقی که داشته باشد، با بند پنجم ماده چهارم و بند دوم ماده بیست و هشتم قانون اساسی مملکت تنظیم گردیده است و نظر به این مواد، هیچ شهروند افغانستانی به هیچ حالت نمیتواند از کشور خود تبعید شود ویا از تابعیت محروم گردد.
بند پنجم ماده چهارم ( هیچ فرد از افراد ملت از تابعیت افغانستان محروم نمیگردد )
بند دوم ماده بیست و هشتم ( هیچ افغان به سلب تابعیت ویا تبعید در داخل یا خارج افغانستان محکوم نمیشود )
با وجود آن سفارت امریکا با زیرپای نمودن مفادات قانون اساسی افغانستان از بازگشت یک تبعه کشور ابراز نگرانی مینماید!!!
مگر در عقب این هیاهوی سیاسی در مورد بازگشت جنرال دوستم از سفر، اغراض سیاسی نهفته است که چنین دسایس بار اول نبوده و بار آخر نیز نخواهد بود.
در آخر یکبار دیگر یاددهانی میگردد که مداخلات بی مورد سفیر امریکا در مسائل خارج از چوکات وظایف دیپلوماسی اش میتواند اوضاع را بحرانی تر و حل قضایای افغانستان را پیچیده تر نماید.
و من الله التوفیق

 
  • بازگشت به صفحه اصلی