zondag 17 augustus 2008

مكثی بر مقاله دانشمند گرانقدر محترم بشير بغلانی

مكثی بر مقاله دانشمند گرانقدر محترم بشير بغلانی

دكتورهمت فاريابی
روز دوشنبه يازدهم اگست طبق معمول سايت وزين آريايی را مرور نمودم كه نظرم را مقاله آقای بشير بغلانی تحت عنوان ( درباره ی خصوصيات تاریخی، وجود استبداد، جنگ وفریاد دموکراسی درکشور) جلب نمود كه ازمطالعه محتوای این مضمون شگفت زده شدم .

من استاد گرامی جناب بشير بغلانی را بحيث يك شخص دانشمند ، مدبر، آموزگار ، واقع بين و وحدت طلب ميشناختم . مضامين شان را ميخواندم ومستفيد ميشدم وچنان معلوم ميگرديد كه محترم بشير بغلانی شايد يكی از شخصيت هايی باشد كه در راه يكپارچگی اقوام تحت استبداد مقاله مينويسد ، رسالتی را انجام ميدهد ، مبارزه ميكند و خون دل ميخورد . اما با تآسف فراوان در محتوای مضمون حاضره شان مطالب بی مهری غيردوستانه در مقابل خلق تورك افغانستان به مشاهده رسيد كه عكس تصور را بيان مینمايد .


اينجانب ايشان را يكبار در يك جلسه كه بخاطر بحث روی وحدت روشنفكران داير گرديده بود زيارت نمودم و اخلاصمندی خود را برايشان ابراز نمودم . گاهی هم صحبت های تلفونی با ايشان داشتم وآخرين تماس تيلفونی ام با محترم بغلانی بخاطر ارايه نارضايتی عده يی از اشخاص تورك افغانستانی به شمول خودم به نسبت استعمال الفاظ نامناسب” حداقل به زعم بخشی از جامعه افغانستان” به شآن اميرتيمور صاحبقران در نوشته ايشان بود كه با بزرگواری حرف های مرا گوش نمودند. به نظرم آمد كه ايشان با استدلال های من همنوا شدند وفكر كردم كه خاصيت آدم های دانشمند همين است كه استدلال منطقی را بزودی می پذيرند وهنوزهم نميتوانم باور كنم كه استقبال از استدلال من و گرمی صحبت ايشان يكرويه نبود !

بنده طی اين مضمون با حسن نيت ، اخلاصمندی و حفظ حرمت به جايگاه شان در صف روشنفكران جامعه ميخواهم نظريات خود را درمورد كم مهری و برداشت غيرواقعی شان نسبت به بخشی از مردم جامعه “ توركان افغانستان” بيان كنم . اگر گاهی ابراز حقايق با تلخی همراه باشد ، اميدوار هستم كه باعث رنجش خاطر ايشان نگريده و درقضايای بسيار حساس مناسبات اجتماعی جامعه تعمق بيشتر نمايند .


مقاله نويسنده محترم با موضوع ضرورت آگاهی از تاريخ آغاز گرديده و با كلمات زيبا همچون “آشنايی با تاريخ“، “اخلاق وانسان متمدن” ، “ با نقل قولی از استاد شان” و بعضی نقل قول های ديگرهمراه ميباشد اما ازهمان آغازجناب بغلانی خواننده را به پاكيزه وغيرپاكيزه تقسيم مينمايند يعنی كسيكه با ايشان موافق است در قطار پاكيزه ها وكسيكه با ايشان مخالف است در جمله غير پاكيزه ها محسوب ميشوند .


درين مقاله نويسنده خواسته كه دو موضوع را ارايه دهد : اول آنكه بعداز فراغت ازابراز حساسيت شان برعليه اعراب باديه نشين و پيش از حملات هميشگی شان به پشتونهای قبيله سالار ، جبهه جديدی را با بی مهری تمام برعليه تورك ها در عموم و تورك های افغانستان در خصوص باز نموده به عقده گشايی پرداخته اند كه حتی درين بحبوحه از اتهام زدن نيز پرهيز نكرده اند .


محترم بشير بغلانی مينويسد : (( در دوران دیگر قبایل زردپوست صحرانشين « آلتای و اورال» از شرق به قلمرو سامانيان “خراسان” پیهم هجوم می آوردند، سرانجام بعد از زمان طولانی سلسلۀ سامانيان را برانداختند و به قدرت رسيده وارد تاریخ شدند و در ماوراألنهر و دیگر شهرهای خراسان به سرعت ساکن گردیده در فرهنگ مردمان بومی آميخته و دیگرگونی یافتند و دوامدار با اميرنشينهای مستقل حکمرانی نمودند،


اما همه اميران و شاهان در قلمرو فرمانروائی خود زبان فارسی دری را پاسداری و در رشدآن خدمت کرده اند. ..... غنای این زبان توانای رقابت با زبانهای مهاجمين و منطقه را دارد.

اما باتأسف ..... بعضي ها برخلاف رفتار اسلاف خود، تقویۀ زبان ازبيکی “تورکی “ و رشد تمایلات پان ترکستی را با فارسی ستيزی وسيلۀ رسيدن به سيادت ميدانند و دراِین راستا تلاش ميکنند. ..... فارسی ستيزی به تقویه و رشد زبان اوزبيکی کمک نميکند.

ولی مليتهایکه در طول قرنها باهم جوش خورده زبان، تأریخ، فرهنگ، سرزمين و اقتصاد شان مشترک و حتا خون شان آميخته شده است، از هم جدا ساخته در تقابل قرار ميدهند، گناهيست کبيره بزیان اقوام استبدادزده و بسود شوينيزم.

در زمان دیگر هجوم غارت گرانه ....... تيموربسيار خونریز و وِیرانگرانه بوده که تأریخ ازآن عملکردها با خشم و نفرت یاد مِکند. ))

اين بود مواردی از گفته های نويسنده محترم آقای بشير بغلانی كه از مقاله ايشان اقتباس گرديد .


بلی خواننده محترم ! غريزه “من” بودن ، “من” زیستن و “من” مردن پديده يی است فطری ودر وجود هرانسان با درنظرداشت شرايط زيست محيط ماحول اش اين پديدهء خواص بشری به قدر كم ويا زیاد رشد مينمايد .در بنای اين حقيقت اشخاصيكه نسبت به ديگران در جامعه مطرح بودند ، امتيازی داشتند ويا مورد احترام ديگران بودند درحاليكه غريضه “من” را در وجود خود خنثٰی نتوانسته اند ، در پايانی عمر خود تلاش ميكنند تا چهره بارزتری ازخود نشان بدهند به اميد آنكه نام خود را بعداز خود نيز ورد زبانها نمايند واين آرزو باعث ميگردد تا شيوه اضافه گويی ،اضافه روی و اضافه خواهی را سرمشق حيات متباقی خود برگزينند و در بستر اين تعجيل و شتابزدگی اشتباهاتی را مرتكب ميشوند كه جبران آن برای نسل های بعدی خيلی پربها و سنگين ميباشد .

قبل از همه قابل تذكرميدانم بگويم كه در همچو بحث ها من نه علاقه دارم ونه هم آرزو دارم كه شامل بگو مگو های انترنتی و يا يك جنگ قلمی گرديده به مناقشه بپردازم كه احتمالآ جناب بغلانی صاحب با اين نوشته خود انتظار وتوقع همچو يك مناقشه در بين قلم بدستان دو قوم جدايی ناپذير وبرادر را دارند . همچنانيكه درين نوشته خود قصد هم ندارم ثابت بسازم كه در افغانستان تاجيك قدامت دارد ويا تورك قدامت دارد ! زيراكه اين عمل بیهوده بوده ، بيهوده است و بيهوده خواهد ماند . اين كار بی سپاس به معنی مصروف نگه داشتن اذهان مردم ، عقده گشايی ، خودبزرگ بينی وبالآخره تفرقه افگنی دربين مليت ها و اقوام باهم برادر افغانستان ميباشد . من باور دارم كه تورك وتاجيك ميوه يك درخت بوده و تاريخ آنها را نميتوان جدا ازهم مطالعه كرد .


مگرميخواهم ياددهانی كنم درحاليكه وطن مشترك وآبايی “ما” بدون درنظرداشت اين فرضيه جناب بغلانی كه “من” از آلتای آمده ام ويا از اورال ، از سوی اجانب اشغال شده وبا سرمايه گذاری بالای مشتی از تشنه گان قدرت بسوی تباهی كشانيده ميشود و روزانه ده ها انسان مظلوم و بی سلاح و بی دفاع در زير بمباردمان ها با خاك وخون يكسان ميشوند ويا توسط باند اوباش و مزدور بنام طالب سر بريده ميشوند ، درينحال دامن زدن به اين مسايل و ايجاد تفرقه دربين دو مليت باهم برادرخيانت بس بزرگ برای همبستگی اقوام مظلوم افغانستان بوده و از بزرگان نشايد كه درين مزرعه آلوده تخم جدايی را زرع نمايند .

حالا توجه نويسنده محترم وخوانندگان گرامی را به استجواب چند مطلب ارايه شده جلب مينمايم : درمورد مهاجرت زرد پوستان و آنچه كه جناب بغلانی صاحب بطور اجمالی وبا سطحی نگری درين مورد سخن زده اند اولآخاطرنشان ميگردد كه مهاجرت بخشی از پروسه تكامل جامعه بشری را تشكيل ميدهد وكره ارضی از مهاجرت ها تشكيل شده است ، شايد مملكتی سراغ نشود كه انسانهای او از قديم الايام مانند درخت در همانجا رويیده باشد .اگر درين حقیقت از نقطه نظر عقايد مذهبی نگاه شود ، حضرت آدم به صفت اولين انسان نميتوانست كه در عين زمان در پنج قاره كره ارض عرض وجود مينمود.
اگر اين پديده از زاويه تحليل های جنيتيكی پيدايش و رشد انسان مطالعه شود بازهم تحقيقات حكم ميكند كه اولين انسانها در چند نقطه محدود دنيا كه عبارت از ساحل آب های گرم اقيانوس هند وافريقا بوجود آمدند و در هردو صورت معتقد بايد بود كه مهاجرت نقش اساسی را در تشكيل جامعه انسانی در روی زمين بازی نموده است و نبايد اين پديده برای دامن زدن به افتراق قومی استفاده شود .

وقتيكه از جانب سياست سازهای خزب افغان ملت و ديگر گروه های مشابه تماميت طلب شنيده ميشود كه اوزبيك ها از اوزبيكستان ، تاجيكها از تاجيكستان .... آمده اند و مقصد ايشان اينست كه اين اقوام يا استبداد را بپذيرند ويا كه دوباره به اوزبيكستان و تاجيكستان برگردند ، مگر آقای بغلانی درين فرضيه خود نگفتند كه آيا چهار صد مليون تورك اروپا ، آسيا و قاره های ديگربايد در آلتای و اورال برگردند ويا كدام پيشنهاد ديگری دارند !!!ء

امابعد ! واقعيت های تاريخی طبق شواهد انكارناپذير تاريخی وتحقيقات علمی منابع مستقل ، بطور ذيل ارايه ميگردد : جواهر لعل نهرو در صفحه 171 جلد اول كتاب مشهور خود بنام “ نگاهی به تاريخ جهان “ ميگويد :( مردمان آسيای مركزی بنامهای باكتريائی ها ، سكاها ، هون ها ، اسكوت ها ، ترك ها ، كوشانی ها و يفتلی ها ياد ميشدند كه قبل از ميلاد بارها به اروپا و سراسر آسيا پراكنده شده اند و هجوم ها برده اند و اين بخاطر تاراج نبوده بلكه برای بدست آوردن زمين های قابل سكونت و اقامت بوده است . قبايل آسيای مركزی در آن زمان زراعت پيشه و دارای حيوانات اهلی بودند . زراعت پيشه ها متوطن و مالدار ها متحرك بودند .)

درمورد تاريخ تقريی هجوم های توران “ توركان “ آسيای مركزی ، جواهر لعل نهرو در صفحه 71 جلد يك همان كتاب خود ميگويد : ( پنج هزار سال قبل از ميلاد و حتی پيش از آن قبايل مهاجم آسيای مركزی “ توران “ بر چين هجوم آوردند . همه آنها به زراعت و مالداری بلد بودند . گله ها و رمه های بزرگی را نگهداری ميكردند . آنها برای خود خانه های خوب ميساختند . جامعه منظم و مرتبی داشتند . بيشتر آنها نزديك رود “ هوانگهو “ كه رود دوازدهم نيز گفته ميشد ، مسكن گزين گرديده بودند و حكومت برای خود تشكيل داده بودند ) .

قسميكه ديده ميشود جواهر لعل نهرو از هجوم توران در اروپا و سرتاسر آسيا سخن گفته و قدامت هجوم در چين را پنج هزار سال قبل از ميلاد رقم زده است

پرفسور زهتابي در آثار خود بنام “تاريخ ديرين تركان ايران “ منتشره هفته نامه « سينا » شماره 140 / 1386 / 05 / 17 مينويسد : ( ..... تمامي متخصّصهاي تاريخ قديم به اين باور اند كه سومرها از وطن اصلي تركان يعني آسياي ميانه به عراق آمده اند ..... متخصّصهاي تاريخ قديم نشان مي دهند كه ، سومرها 4500 سال قبل ازميلاد در جاهاي نشان داده شده اولين مدنيت روشن بشريت را به وجود آورده اند، شهرهايي مانند“ اور “ ، “ اوروك “ ، “ ائرئخ “ ، “ نيپ پور “ ، “ كيش “ ، “ له كش “ ، “ لرسا “ ..... كه مراكز بزرگ مدنيت بودند ساخته اند ).

متخصّص مشهور حقوق علي پاشا صالح در اثر " حقوق تاريخي" خويش درباره اصليّت سومرها، راهي كه عبور كرده اند و قانون هاي كه به وجود آورده اند چنين مي نويسد : ( نزديك به هفت هزارسال پيش ، قومي به نام سومر در جستجوي خاكهاي حاصلخيز از راه قفقاز وشمالغرب ايران “ آذربايجان شمالي و جنوبي امروزه “ به قسمت هاي جنوب بين النهرين آمده و جنوب عراق را براي خود وطن كرده اند . سومرها با خط ميخي بر روي لوحه هاي گلي ، هزاران قانون و سرگذشتهاي خود را به زبان سومري نوشته اند . اين لوحه ها در موزه هاي بزرگ جهان نگه داري ميشود .).

علي پاشا صالح در جاي ديگر اثر خود چنين مينويسد :( ساكنان اصلي آسياي مركزي تركها هستند .اولين مدنيّت ها به خصوص "سومر" ها و"هيت" ها كه مدنيت را به وجود آورده اند، دراين گهواره بشريّت به وجود آمده و مهاجرت كرده اند، از طوايف ترك نژاد بوده اند ........ و بسياري از كلمات زبانهاي امروزي ريشه تركي دارند...)


نويسنده ديگر بنام ايرج حسيني معتقد است كه سومرها اولين به وجود آورنده هاي مدنيّت هستند . او مينويسد ، كه متخصص مشهور تاريخ قديم پروفسور “ وولی “ Woolley “ كه از طرف دانشگاه “ پنسيلوئنييا “ و موزيم بريتانيا رهبر هيآت كنده كاري هاي شهر "اور" رفته بود، بعد از كنده كاري ها در كتابی كه در مورد سومرها نوشت به شكل قطعی ثابت كرده است كه « خلق سومر در بين النهرين دو هزار سال قبل ازمصري ها به اوج شهرت رسيده و فرضيه مدنيت “مصر قديمي تر است “ را شكسته و ردّ كرده است
،

نويسنده مقاله براي تآييد ادعايش كه سومري ها از آسياي ميانه يعني وطن اصلي ترك ها بطرف عراق امروزي هجرت نموده است و از مردم ترك آسياي ميانه ميباشد ، چند مثال از كلمات سومري و شباهت آن در تركي امروزي ياددهاني مينمايد :

سومري “ ايككي“ توركي “ ايكي “ فارسي “ دو “
سومري “ اوش “ توركي “ اوچ “ فارسي “ سه “
سومري “ بيلگا “ توركي “ بيلگلي “ فارسي “ فهم ، دانش “
سومري “چولپان“ توركي “ چوبان “ فارسي “ چوپان “
سومري “ديريگ“ توركي “ ديرين “ فارسي “ گفتمان يا گفتن “
سومري “ گولين “ توركي “ گوليش “ فارسي “ خندان “
سومري “ ايب “ توركي “ ايپ “ فارسي “ تار ، نخ “
سومري “ گيم “ توركي “ كيم “ فارسي “ چه كسي ؟
لازم به يادآوري است كه در مآخذ اين كلمات با الفباي لاتيني ادآ شده است .

دكترحسين محمدزاده صديق در كتاب “يادمانهاي تركي باستان” درصفحه 28-27در اين زمينه مي نويسد : در حدود 3000-3200 سال پيش از ميلاد مسيح ، نخستين آثار تاريخ ادبيات تركي در شهر سومري ” اوروق” ايجاد شده است .در سرزمين ميان دجله و فرات، نخستين نگارندگان آثار مكتوب تركي سومري ، با ني هاي نوك تراشيده بر روي الواح گلي پخته مي نگاشتند .


با توجه به كتب ارزشمندي چون كتابهاي پي‌يئرآميه، دكتر ضياء صدر، پروفسور دكتر زهتابي و ... مي‌توان به صراحت گفت كه آسياي صغير و قفقاز به مثابه مهد زيست تورك ها از حدود هفت هزار سال قبل جايگاه تمدنهاي نامبرده مي‌باشد .در اين مورد نيز چندي پيش يك هيأت باستانشناسي آمريكايي - ايراني در تپة “ حسنلو “ به كشفهاي ارزشمندي دست يافتند. رهبر اين هيأت “رائبرت دالسون “ بعد از تحقيقات فراوان، تاريخ اين منطقه را به ده دوره تقسيم كرد كه اولين دوره حدود 6000 سال قبل از ميلاد و چهارمين دوره مربوط به 1300 سال قبل از ميلاد تا 800 سال قبل از ميلاد مي‌باشد. كه اولين دور مربوط به هوريها و آخرين دوره مربوط به مانناها مي‌باشد.


در سال 1970 ميلادي نيز در ايسيک گؤل « ايسغ كول » قزاقستان طبق سيميني از قبر شاهزاده اي کشف گرديد که بر روي آن دو سطر و با حروف اورخون و به ترکي قديم نوشته شده بود: ( پسر پادشاه در 23 سالگي از دنيا رفت؛ سر مردم ايسيک به سلامت باد). قدامت اين نوشته به وسيله راديوکربنيک “ سريليك “ و با تحقيقات دانشمندان شوروي سابق 500 سال قبل از ميلاد مسيح تشخيص داده شد .

قسميكه ميبينيم بغيراز تاريخ هاييكه توسط تاريخ نويس های متعصب و وابسته به دربار نوشته شده است ، منابع معتبر مستقل هم وجود دارد كه بيانگر حقایق انكار ناپذير تاريخی است وازينگونه اسناد تاريخی حداقل هزاران نسخه در كتابخانه های شرق وغرب ، اسلامی وغيراسلامی و در موزيم های معتبر جهانی وجود دارد كه ميبايیست توجه دانشمند گرامی واستاد محترم محمد بشير بغلانی را نيز چندی از آنها جلب مينمود تا استاد متقاعد ميشدند كه اين زردپوست ها “تورك ها” به تازه گی وارد تاريخ نشدند بلكه آنچه را كه تاريخ به ياد دارد در حدود يكصدو بيست قرن يعنی دوازده هزار سال تاريخ سازی كردند و تمدن آفريدند.


درمورد خدمت اسلاف توركان به زبان فارسی كه ايشان يادآور گرديده و اشاره نمودند كه (...... غنای این زبان توانای رقابت با زبانهای مهاجمين و منطقه را دارد. ) درحاليكه از نحوه گفتار جناب شان يكنوع بيان اجبار و خورد سازی موضوع مشهود است بايد گفت كه مسلمآ زبان فارسی به دربار امپراتوران تورك مانند اميرتيمور صاحبقران ، ظهيرالدين محمد بابر ، سلطان محمود بزرگ ، سلطان حسين بايقرا و ده های ديگر از اخلاف و اسلاف آنها قبول ، محافظت و رشد نموده است .
در آن زمانيكه امپراتوران تورك زبان فارسی را به مثابه لسان دوم جهان اسلام در قاره آسيا ونيم قاره هند توسعه ورشد دادند اگر در آنوقت اشخاصی به مانند دانشمند گرامی بغلانی صاحب اين زبان را از زاويه رقابت ودشمنی با ديگر زبانها به رشد آن تآكيد ميكردند همانطوريكه در مقاله خود تآكيد كردند ، شايد ضربه جبران ناپذير درين زبان وارد ميشد بخاطر اينكه زبان فارسی در صحنه رقابت و دشمنی با ديگر زبانها رشد وتوسعه نيافته است بلكه در نتيجه توجه امپراتوران تورك وديگر پارسی گويان و همچنان همزيستی مسالمت آميزاين زبان با زبانهای ديگر، به رشد وبالندگی خود رسيده است همگان اين زبان را از آن خود پنداشته و به آن شعر سرودند و آثار جاويدان آفريدند و ودر تكامل آن سهيم گرديدند .

جناب بغلانی به ادامه نوشته خود تآسف نشان داده و ناشيانه ادعا كردند كه گويا بعضی ها برخلاف رفتار اسلاف خود تقويه زبان اوزبيكی - توركی را با رشد تمايلات پان تركستی با فارسی ستيزی به پيش ميبرند ....... !!! به قول معروف كه گفته ميشود “با يك سيلی ميتواند چند روی افگار شود . “ معمولآ زمانيكه كسی بالای كس ديگری تهمت ميكند ، بهتان ميبندد ويا افترآ ميكند ، او هيچ وقت با شفافيت و با ذكرنام ، نشان ، آدرس و ديگر مشخصات عامل مقصورصحبت نميكند بلكه سخنان مجهول ، مرموز ومنسوخ مانند “بعضی ها ، دربعضی جا ها ، بعضی اوقات “ بستر تبليغات او را تشكيل ميدهد . كلمه “بعضی ها” يك تعريف مجهول است وميتواند در هرطرف سايه افگند . نويسنده كه بالای كلمه “بعضی ها “ ادعای خود را پايه گذاری نموده و اين “ بعضی ها ” را مشخص نكرده است ، ميتواند دو علت داشته باشد : يا اينكه اين “بعضی ها “ به مانند همان ضرب المثل است كه ميگويد ( پاليدن پشك سياه در اتاق تاريك كه او پشك هم در اتاق موجود نباشد پيدا كردن اوغيرممكن است) ويا نام گرفتن ازين “بعضی ها “ برای نويسنده ملال آور بوده است . تا جايیكه بنده به صفت يك تورك افغانستان از داخل جامعه تورك وطن خود در سطح اشخاص فزيكی و حقوقی شناخت دارم ، هيچ فردی ويا هيچ سازمان سياسی ، اجتماعی و مدنی مربوط تورك های افغانستان را سراغ ندارم كه رشد زبان توركی را در ستيزه جويی با زبان فارسی ويا به تعويض زبان فارسی مطرح كرده باشد بلكه مردم تورك افغانستان كه درطول تاريخ در اثر استبداد تاريخی زبان مادری خود را از دست دادند ، ميخواهند كه زبان استبداد زده توركی در وطن آبايی شان در پهلوی زبانهای ديگر وطن رشد نمايد و اين حق مسلم ايشان است كه در قانون اساسی كشور نيز تسجيل گرديده است . ولی اگر فرضآ كسی در بين تورك های افغانستان وجود داشته باشد كه احیای زبان توركی را با ستيزه جويی با زبان فارسی وبه تعويض زبان فارسی مطرح ميسازد وحلقات روشنفكری تورك افغانستان از آن بی خبر هستند و اين شخص ويا سازمان را آقای بغلانی شناسايی كردند وشواهدی وجود دارد كه چنين است ، خواهشمنديم كه لطفآ مشخصات و هويت آنرا افشا نمايند تا همه روشنفكران وحدت طلب برعليه اين پديده نامطلوب مبارزه مشترك را براه اندازند تا چنين افكار غلط را از ريشه نابود سازند . درغير اين صورت بازی با كلمات پان تركيسم و پان تاجيكيسم ويا هر پان ديگر غير مسئولانه بوده وبه معنی آتشبازی در گدام باروت است .

آقای بغلانی بعداز آنكه اصل گپ خود را گفتند ، به دل جوش خورده خود مقدار آب يخی را ريختند ، ثقلت قلبی خود را مرفوع نمودند و از احساسات غليان زده كمی پايان آمدند ، بعدآ متوجه شدند كه نه ! حرف ها با اين حدت و شدت خاتمه پيدا نكند وبعدآ بشكل ديگری ادامه داده و مينويسند : (ولی مليتهایکه در طول قرنها باهم جوش خورده زبان، تأریخ، فرهنگ، سرزمين و اقتصاد شان مشترک و حتا خون شان آميخته شده است، از هم جدا ساخته در تقابل قرار ميدهند، گناهيست کبيره بزیان اقوام استبدادزده و بسود شوينيزم. )
اين گفته شان به مفهوم “ آب پاشی بعداز سم پاشی” است .آنچه قراين نشان ميدهد كه خود ايشان درين امر معتقد نيستند زيراكه نويسنده محترم در مقاله خود شيوه فصل كردن را نسبت به وصل كردن ترجيح دادند مسلم است كه تورك ستيزی آنها با اين تناقض گويی كم رنگ نميشود .با تفاوت از ايشان نه تنها من بلكه بسياری از روشنفكران تورك افغانستان معتقد هستند كه مشتركات تاريخی ، افتخارات تاريخی ، منافع اجتماعی و حتی خون تورك وتاجيك جدايی ناپذير است .

در جای ديگر نويسنده مقاله بدون آنكه سلسله مراتب مطلب را درنظر بگيرند ، به يكبارگی شمشير قلم را به جان امير تيمور تيز كردند و گفتند : در زمان دیگر هجوم غارت گرانه ....... تيموربسيار خونریز و وِیرانگرانه بوده که تأریخ ازآن عملکردها با خشم و نفرت یاد مِکند. قسميكه در آغاز اين مقاله يادآور شدم ، به ارتباط اين موضوع صحبت تيلفونی با جناب ايشان داشتم و در آن صحبت بنده در استدلال خود عرض نمودم كه استعمال الفاظ ركيك مانند لنگ ، ويرانگر ، غارتگر وامثالهم وجعل نويسی در شآن امیرتيموريكه دربار او زمانی پرورشگاه عالمان وعارفان بوده و در راه مدنيت خدمات شايانی انجام داده است ، بخشی از خصومت زهرآگين و سياست تبليغاتی نا انصافانه شوونیسم الوان مختلف را تشكيل ميدهد همانطوريكه شوونيزم امير حبيب الله كلكانی را بنام بچه سقاو ، دزد وراه گير معرفی نموده است ومصلحت نيست كه روشنفكران آگاه پل پای شوونيزم را تعقيب نمايد ،اين حساسيت برانگيز است و تفاهم قومی را متضرر ميسازد .از جانب دیگر فراموش نبايد كرد كه در جنگ دوران های تاريخی نه ناپليون باناپارت و نه هم اسكندر مقدونی حلوا تقسيم كرده اند ونبايد واقعات تاريخی چندین قرنه را با ترازوی امروزی حقوق بشر پيمانه كرد . اما بازهم اگر آقای بغلانی ازين تخريبات تبليغاتی سودی برده باشند ويا تشخيص كرده باشند كه با حسادت و خصومت ورزی نسبت بديگران قضيه افغانستان حل ميگردد ميتوانند به دشنام های خود در قبال امير تيمور افزود نمايند !!!

در مقاله بغلانی صاحب موارد ديگر برخورد ذهنی با واقعيت های تاريخی نيز وجود دارد كه تعمق درين مسائل ازیك جانب بحث را به درازا ميكشاند و از جانب ديگر شرايط خاص مناسبات اجتماعی افغانستان حكم ميكند كه اقوام تحت استبداد بجای آنكه به بحث های غيرضروری ذهن خود وديگران را مصروف سازند ، بايد با تفاهم وهمكاری همديگر راه های برون رفت از بحران كنونی را جستجو نمايند .

البته درين زمينه از تمام دوستانيكه احساس پاك شان با بی مهری های جناب بغلانی جريحه دار شده است خواهشمندم كه از هرنوع اظهارات مشابه جدآ خودداری نموده وآنچه را كه به نفع همبستگی و دوستی اقوام افغانستان تشخيص ميكنند ، به آن عمل نمايند ، اينست رسالت ايمانی و وجدانی اشخاصيكه خواهان همزيستی برادرانه دربين اقوام مختلف افغانستان هستند .

مسئله ديگريكه محترم بشير بغلانی درين مقاله خود ميخواهد ارايه كند عبارت از تغيير نام افغانستان به خراسان است . درين بحث جداگانه عندالموقع مداقه صورت خواهد گرفت .


به اميد همبستگی و دوستی اقوام مختلف مملكت استبداد زده

و من الله التوفيق

هفدهم اگست 2008 ميلادی

dr.faryabi@live.nl

 
  • بازگشت به صفحه اصلی